به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بویرخبر،حکایتِ مدیریّت فرهنگی ولایتِ ما هم عجب حکایتی است؛ قصّهی پر غصّهای که گویی تمامی ندارد و هر چهار سال یک بار تکرار میشود!
توگویی در قد و قامتِ پیروزِ میدان آردشان را بیخته و الکشان را آویزان کردهاند! و تنها کار بر زمین مانده مندرجِ در حکمِ ماموریتِ ویژهشان، همانا عوض کردن “شناسنامهی کهنه و رنگ و رو باخته”و تغییر نام و نشانِ این دیار بوده و هست! و گوییا تنها مدالی که جای آن در” کارنامهی پر افتخار”ِ ” حرفهایشان خالی است، همین یک قلم بوده است و بس! که آن هم با هّمت و حمایتِ بزرگان سیاست در جامهی حامیانِ فرهنگ و در نشست شورای فرهنگ عمومی استان بِحمدالله والمِنَه حاصل گردید!
بزرگوارانی که ظاهراً از سرِ احساس درد، در قالبِ وظیفه باتوجیه “مَن در آوردی” طولانی و نا مانوس بودن و صد البتّه حّل مشکل! تلّفظِ نام استان برای “بالا دستها”.
یک بار برای همیشه چاره کار را در آن دیدهاند تا پس از سالها انتظار و آرزو طیِ برنامهای از پیش طرّاحی شده، در پشت درهای بسته و در جلسهای “به اصطلاح فرهنگی”! به دور از چشمِ”اغیار” طومارِ روزگار فرهنگ مردم را در هم پیچیده، و به بهانهی خدمت به فرهنگ عمومی!! دمار از تبارِ هویّت در آورده و به میمنت و مبارکی نامی خوش آهنگ، کوتاه و قشنگ وروز آمد و شایسته به جایگزینی نامِ بی مسّمای “کهگیلویه و بویراحمد”انتخاب و مولودی مبارک و” قَدَم خیر” به مامِ وطن تقدیم نمایند!
و چه، خدمتی به مردم برتر از این هدیهی ماندگار!
تو گوئی با اتخاذِ این تصمیمِ “تاریخی”، تاریخ “قوم”را زنده و صفحهی جدیدی را از کتاب زندگی مردمِ “همیشه در صحنه”امّا” همیشه غایب در این میانه”، ورق زده و به تَبَع این حرکتِ سازنده، نام و نشانی برای نشان دادن”مجد و عظمتِ” این سامان دست و پا کرده و به آرزوی دیرینهی شهروندان جامهی عمل پوشانده و دروازه خوشبختی را به تمام و کمال بر رویشان گشوده باشند! به وجود چنین مدیرانی خوش قریحه، آینده نگر و وظیفه شناس! باید بالید، و احساسِ غرورِ فاتحان این” فتح الفتوح”را ستود! وبه تک تکِ آنان، به ویژه فرزندانِ برومند و” تجدّد طلب” این دیار در انجامِ بی عیب ونقص و سریعِ این ماموریّت تاریخی و “فرهنگ ساز”به جهتِ از بین بردن دغدغهی شبانه روزی مردمِ این دیار در تدوین و تصویب این مصوّبه تهنیت گفت و زحماتشان را پاس داشت!
حّق هم همین است! مارا چه، به گذشته و پاسداشت پندار و گفتار و کردار نیاکان؟ گذشته و گذشتگان چه دردی را از ما دوا کردهاند که دغدغه نام و نشانشان را داشته باشیم! چرا این همه سنگشان را به سینه میزنیم؟ مگر نه این است که گذشته، گذشته است، و به تاریخ پیوسته است و باید به فکر آینده بود.
پیش بهسوی آینده، آن هم با شناسنامه نو ونام و نشان تازه!
شناسنامه آکبند و تحمیلی و هویّتِ جدید را عشق است!
دیر زمانی است، زمزمهی این آهنگ ناموزون گوشِ اهل درد و درک را سخت آزرده و میآزارد و جماعتی”آگاهانه” و یا”ناآگاهانه”،”خواسته”،” ویا ناخواسته” آتش به یار معرکه گردیده و آتش اختلاف را با بهره گیری از تنورِ داغِ “قوم گرائی” و “قبیله گرایی”،”تاریخ مداری”و”جغرافیامحوری” دامن میزنند!
. نگارندهی این یادداشت، در جایگاه شهروندِ مسئول و درد مند، با وجود قرار گرفتن در وضعّیت روحی نامناسب در این روزها، بجهتِ نقش موّثر و تعیین کننده، این مهّم در زندگی دیروز و امروز و فردایِ مردم این استان، به خود اجازه میدهد، در همین ارتباط، کلامی چند را اگر چه به اختصار با اعضاءِ محترمِ شورای فرهنگِ عمومی استان، از سرِ احساسِ درد و در قالب وظیفهی شهروندی در میان گذاشته و داوری پایانی را به صاحبانِ حّق یعنی مردم واگذار نماید.
از زمان اعلامِ شتابزده و کارشناسی نشدهی این تصمیم از جانبِ شورای محترمِ فرهنگ عمومی استان! جمعِ زیادی از دوستداران پیشینه و فرهنگ این دیار از دریچهی نگاه خویش در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بسیار گفته و نوشته و می گویند و مینویسند.
ورودِ “احساسی” در این وادی از جانبِ هر نوع نگرشی موافق یا مخالف نه تنها به حّل مسالمت آمیز “مورد اختلاف”کمکی نخواهد کرد، که اختلافات، بگو مگوها و چند دستگی را در میان مردم دامن زده و مانع بزرگی را در سرِ راه پیشرفت و توسعه استان پدید خواهد آورد.
حرکتی که در هیچ حالتی در راستای مصالح و منافع ملّی_منطقهای ارزیابی نشده و هر نوع نقدغیر منصفانه و حمایتِ جانبدارانه، بهویژه از سوی مجموعهی مدیّریتی استان در ردههای گوناگون میتواند، به بحران عمیقی در روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در میانِ شهروندان منجر گردد! امری که دامن زدن به آن به جّد آیندهی این شهر و دیار را تحت تاثیر اثرات سوء خود قراد داده و شور بختانه، زمینهی اختلافات گذشته را در سطح منطقه فراهم و آسیبهای سنگین و گاهاً جبران ناپذیری را بر رَوَند حرکت استان به سمت و سوی توسعه فراگیر و پایدار به دنبال خواهد داشت.
و امّا بعد از سلام.
چند پرسشِ کلیدی خطاب به ریاست و اعضاء محترمِ شورای فرهنگ عمومی استان:
۱-توجیه شما بزرگواران، برای تغییر نامِ استان برکدام مبنای اصولی استوار بوده است؟
۲-در اولویّت بندی مسایل و مشکلات فرهنگی تغییرِ نامِ استان چه جایگاهی دارد، آیا فکر میکنید کلید قفل” زنگ زدهی” توسعه، در گرو وجودی تغییر نام استان است؟ اگر چنین است، بسم الله!
۳-اگر واقعاً با بهره گیری از کارِ کارشناسی و جلب رضایت عمومی از مجرای “قانونی” به این نتیجه رسیدهاید، که دردِ اصلی مردم با تغییر نام استان درمان میشود، بجای پارسیان و یا زاگرس و… نام “پاریس” را انتخاب کنید! چون با این استدلال “آرمانشهرِ” شما صورت واقعیّت به خود میگیرد.
و اگر دردِ ما با همین تغییر نام دوا میشود این هم، پیشکش پیشاهنگانِ توسعهی استان!
۴-آیا به این واقعیّت توجّه لازم را مبذول داشتهاید، که ترکیب واژههای “شورا، فرهنگ و عمومی”به تمام و کمال بارِ فرهنگی و اجتماعی دارند، در حالیکه تصمیمِ آن بزرگواران بر تغییر نام استان با پیشنهی چند صد ساله، نه با شورا نه با فرهنگ و نه با خواست عمومی همخوانی نداشته و ندارد؟
۵-استحضار دارید، تمامی سیستمهای حقوقی دنیا و در این میان حقوق اسلام برای مالکیّت خصوصی و عمومی احترامِ ویژهای قایل اند، اتّخاذِ این تصمیم بدون مجّوز صاحبان حقّ و مالکان شرعی، قانونی عرفی و اخلاقی نام “کهگیلویه و بویراحمد”بر کدام مبنا صورت گرفته است؟
۶-آیا برای نادیده گرفتن حقوق مردم در این مورد از انها نظر خواهی کرده و یا احیاناً مجّوز شرعی و قانونی دریافت نمودهاید، اگر این چنین است مبنای ایراد شرعی و مآخذ ممنوعیّت قانونی بکار گیری این دو واژهی مظلوم یعنی “کهگیلویه”و”بویراحمد”را از چه منبعی گرفتهاید،
مگر نه این است که برای این مردم در گذرِ قرنها زندگی، شرعاً و قانوناً بر این “نامها ” حقوقی ایجادشده است، جایگاه حقوقِ” مکتسبه”شهروندان در این مورد کجاست؛ چگونه میتوان این حقّ را از مردم سلب کرد؟
۷-قبول میفرمائید، این تصمیم شتابزده، با روح فرهنگ و کارکرد آن سنخیّتی نداشته! و در چارچوب کارفرهنگی نمیگنجد و تصمیمی است با خمیر مایهی “سیاسی”!
۸-کجای تعریف فرهنگ با”بایدها”و “نبایدها” سازگاری و همنوائی دارد،
تعبیر و تفسیر حقوقی از واژهی فرهنگِ دستوری چیست؟
۹-مگر نه این است، که فرهنگ محصول نیاز و خواست عمومی است و با بخشنامه و دستورالعمل و مصّوبه به وجود نیامده و نخواهد آمد؟
آیا پیدایشِ نامِ کهگیلویه و بویراحمد با سابقه چند صد ساله با مصوّبهی شورای عالی فرهنگِ عمومی جان گرفته تا امروز شاهد مرگِ آن با مصوّبه این شورا باشیم؟
۱۰-فکر نمیکنید، بجای حّل اصولی مسایل و مشکلات عدیده استان بهویژه در عرصهی فرهنگ، صدای دُهُلِ تغییرنامِ استان، نه تنها شهروندان را به وَجد نخواهد آورد، که دلزدگی و نا امیّدی ووقت تلف کردن و ایجادِ مشغولیّت ذهنی برای مردم بوده و به مثابه آب درهاون کوبیدن است؟
۱۱-بهتر نیست بجای وقت گذاشتن بر روی چنین مسایلی حاشیهای، متن را در یابیم و در قالب واقعی فرهنگ عمومی به معضلاتی چون: خودکشی جوانان، فقر، فساد، فحشاء، ارتشاء،
تبعیض، نابرابری، و بی عدالتی و… دهها درد بی درمان فرهنگی، اجتمای و اقتصادی شایع در این شهرودیار بپردازیم؟
۱۲-فکر نمیکنیم، پوسته را جسبیده و مغز را رها کردهایم؟
۱۳-به نظر آن بزرگواران، طرح این موضوع آن هم در این بُرهه زمانی پاک کردن صورت مسئله بجای حّل مسئله رادر اذهان تداعی نکرده و نا رضایتی عمومی را دامن نخواهد زد؟
۱۴-اگر بهانه طولانی بودن نامِ “کهگیلویه و به ویر احمد “است، لطف بفرمائید اوّل تکلیفِ “طولانیترها “را روشن بفرمائید!
اگر “زشت”بودن را بهانه قرار دادهاید، که چنین نیست و بسیاری از شهروندان آرزوی داشتن این نام را در پسوند نام فامیل خود داشته ودارند، و در زمرهی نامهای زیبا و ریشه دار قرار میگیرند.
اگر مشکل تلّفظ را بهانه این تصمیم قرار دادهاید، که مایه بسی تّاسُف است. بیش از هزاران نام مکان با الفاظِ گوناگون، نه فقط در کشور ما که در همهی کشورهای دنیا با پیشینهی تاریخی و جود دارند و قرنها با مردم مآنوس اند و برای صاحبانشان مایهی مباهات و افتخار.
۱۵-آیا به صِرفِ اینکه شهروندی کم سواد و یا اصولًا نا آشنا با فرهنگ و تاریخ در تلّفظ نامِ کهگیلویه و بویراحمد مشکل دارد، راه حّل منطقی حذف نامِ کهگیلویه و بویراحمد از صفحهی تاریخ است؟
خوب میدانیم؛ کم نبوده و نیستند شهروندانی که نام و نام فامیل ودیگرنام ها را بد تلّفظ میکنند، چاره کار عوض کردن این نامهاست و یاتوصیه به تمرین بیشتر برای تلّفظ بهتر؟
۱۶-ایا فکر نمیکنیم، در این شرایط اتّخاذِ چنین تصمیمهایی نپخته و نسنجیده میتواند، هزینههای سنگین و کمر شکن سیاسی-امنیّتی، فرهنگی و اجتماعی برای استان و کشور ببار آوَرَد،
اگر میپذیریم، که پشت هر نام، تاریخ، فرهنگ و همهی داشتههای معنوی آن سرزمین قرار دارد، با کدام استدلال به حذف آن رای میدهیم؟
از آنجاییکه که شورای فرهنگ عمومی به تصویب این مصوّبه اقدام نموده، پس پذیرفتهایم، که ظاهراً ماهیّت این تصمیم فرهنگی است!
و ساز وکار و ابزار فرهنگی میطلبد، آن هم با زرورق “عمومی ”
بنا بر این وجود دو عنصر بنیادی یعنی:” فرهنگ” و”عمومی” در قالب دمکراسی ایجاب مینماید، در انجامِ این مهّم قبل از هر چیز رای و نظرعموم مردم لحاظ شود. در آن صورت راه حلّ اصولی و قانونی قضیّه، مراجعه به افکار عمومی از طریقِ صندوقِ رای و بکار گیری ساز وکار “رفراندوم” خواهد بود.
راستی چرا، با واقع بینی به مسایل و مشکلاتِ امروز جامعه نگاه نمیکنیم، و نمیخواهیم بپذیریم که تصمیمهای شتابزده، احساسی و کارشناسی نشده ازاین سنخ، چه مصایب و مشکلاتی که برایمان به دنبال نداشته وچه آسیبهای سنگینی را که بر پیکره اِتّحاد و همبستگی مردم و یک پارچگی کشور وارد نخواهد ساخت؟
* با یاد آوری چند جمله مندرج خطابِ به آن شورا در نامه ای به استاندار وقتِ استان در سالِ ۱۳۹۰، که ایشان هم فیلش هوای هندوستان کرده بود و دلش در پی تغییرِ نامِ استان لَه لَه میزد و کوتاه زمانی بعد متوّجه ابعادِ زیانبار این خواستهی نچندان منطقی گردید، سخن خود را به پایان برده و به جِدّ معتقدم در آنچه به افکار عمومی مربوط است، وبه وضوح درفضای مجازی و شبکههای اجتماعی یعنی نبضِ ارتباطات جامعه امروزی خود را نشان میدهد، درجهی تبِ دوستداران “هویّت” بسیار بالاتر از گذشته است! و روز به روز هم داغتر میشود!
*-و امّاچند جملهای خطاب به اعضایِ محترمِ شورای فرهنگ عمومی استان که گوییا قرار است، در این خصوص به بحث و بررسی پرداخته و به داوری بنشینند!
بزرگواران، عصبّیت جهت دار و مثبت به قولِ شهید مطهری هم مقبول است وهم سازنده. بنا بر این بدون اینکه بخواهیم کور کورانه در این وادی قدم گذاریم، باید بگوییم، هویّت زدایی از فرهنگِ مردم با بخشنامه وصدورِ دستورالعمل امکان پذیر نیست و اصولًا نباید به چنین چیزی فکر کرد.
تجربه تاریخ نشان از این واقعیّت دارد، که به هیچ وجه نمیتوان نام و نشان یک قوم با هویتّ چند صد ساله را از دلِ تاریخ زدود.
تغییر نامِ استان رهاورد مثبت و سازندهای برای مردم به دنبال نخواهد داشت.
اِصرار به خوراندن داروی تلخ و کشندهی این نسخه غیر کارشناسی
به مردم نداشته باشیم، به یقین ذائقه
عمومی به هزار ویک دلیل آن را پس خواهد زد…”
به باورِ من هنوز هم در بر همان پاشنه چرخیده و میچرخد و پیامِ
تصویبِ این مصوّبه از جانبِ آن شورای محترم “هویّت زدایی” “است، نه “هویّت زایی”!
“من آنچه شرط بلاغ است، با تو می گویم-
تو خواه، ازسخنم پند گیر، خواه ملال.
——————————–
با احترامِ شایسته؛
علی مندنی پور
نظرات کاربران